کسی که برایت ارامش بیاورد
مستحق ستایش است
انسان ها را در زیستن بشناس
نه در گفتن
در گفتار همه اراسته اند ...
"بودن با کسی که دوستش نداری و نبودن با کسی که دوستش داری همه اش رنج است،پس اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش و اگر یافتی ان را چنان حافظ باش که گویا جزیی از وجود توست ...
" با آن همه دلداده "
...................دلـش بستهی ما شد!
ای من به فدایِ دلِ دیوانه پسندش
در زندگی روز هایی می شود
که دوست داری بزنی به بیابان
بیابان پیدا نمی کنی می زنی به خیابان
با دنیا که هیچ
با خودت هم قهر می کنی
منتظری ...
منتظر ِ " اوی ِ " زند ِگیت
منتظری ببینی حواسش
اصلا به قهر کردنت هست !؟
روز هایی می شود در زندِگیت
دوست داری بهانه گیــــــر شوی
تو لوس شوی و " اوی ِ" زند گیت بگوید :
اجازه هست ؟
اجازه هست روی ِ ماه ِ شما را ببوسم ؟
اجازه هست من به دور ِ شما بگردم
اجازه هست دردهایت را مرهمی باشم
روزی هم می شود
طـــرز نگاهـــــت ،لحنِ حرفهایــــت
نـوع رفتــــــــارت
ســـــــــرد می شــــــود
نه اینکه واقعا اینطور باشد ... نه !
همه ی همه اش بهانه ســـت
می خواهی چــــــــیز هایی بفهمی ...
بفــــهمی
اوی ِ زندگی ات حواسش به این همه سردی هست !؟؟
و امان از آن زمانی که
نفهمند
نفهمند ... به یکباره
به هم می ریــــزی ، از هم می پـــاشی.
ســـــرد می شوی ...
_
بیــــــــــا جانـم
بیـا ...
حواسمان؛ چشمانمان؛ دلمان
اصلا خودِ خودِ خودمان
به " گُل " زندگیمان باشد ... !